نفیسه سادات

دست نوشته های نفیسه سادات راهپور

گردنبند قیمتی ۸

به نام‌خدا زنگ در روزدن ،فهیمه ایفون رو‌ورداشت یه زن پشت دربود وگفت :فهیمه جون در روباز کن . فهیمه ;بله و درروباز کرد . بعد چند سال سروکله خواهرشوهرش بتول پیدا شده بود . یکی دوسالی بود باهاشون رفت وامد نداشتن . بتول که بچه ها بهش میگفتن عمه بتی آمده بود خونه فهیمه . سلام کرد و داخل شد و فهیمه رو دراغوش گرفت وروبوسی کرد . عزیزم خیلی دلم برای تو وبچه ها تنگ شده بود . امدم سری بهتون بزنم بخدا از وقتی برادرم اسدلله فوت کرده یک روز نیست به یاد خودش وخوبیها ش
+ نوشته شده در يکشنبه 2 مرداد 1401ساعت 15:36 توسط نفیسه سادات |